تَسَحّـُـــب

عصر یک جمعه ی دلگیر؛دلم گفت "بگویم،بنویسم"...

تَسَحّـُـــب

عصر یک جمعه ی دلگیر؛دلم گفت "بگویم،بنویسم"...

تَسَحّـُـــب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تَــنـَـسّـُم» ثبت شده است

روی حرف زدن با تو را ندارم

من نه آنم که تو بینی

و نه آنم که دیگران بینند

به دریایی می مانستم که

حال ، او را به برکه ای مشغول کرده اند...

متلاطم میشوم؛

خیلی زود،

خیلی ساده،

با تعلقات

آن هم نه  یکی و نه دو....

بسیار... .

دل تنگم

مانند شاهینی که در قفس ،دلتنگ اوجش در آسمان میشود و

از غرورش دم نمیزند؛

فقط،

گوشه ای

کز میکند...

+

شـــــــــیر در بادیه عشـــــــــــــق تو روباه شود

آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست


تسحب
۱۰ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۳۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر